Wednesday, January 10, 2007

دوچرخه دخترانه

قبل از سفر به ايرلند مي دانستم که بلندترين نقطه اين کشور نزديک 1100 متر ارتفاع دارد و با ورود به خاک Irish ها بايد با کوهنوردی، دماوند، سبلان و ... خداحافظي کنم. هنوز هم وقتي در Flickr تصاوير زيبای دماوند و سبلان را مي بينم، خاطرات سه سال اخير، همه زنده مي شوند و واقعاً به ارزش نعمت از کف رفته بيش از پيش پي مي برم.

ايران که بودم، وقتي دوست عزيزم رضا دوچرخه خريد بدجوري دلم هواي دوچرخه کرده بود. تصميم داشتم، اينجا که رسيدم کوهنوردي رو با دوچرخه سواری عوض کنم. نیومده از کاوه که مي پرسيدم مي گفت آره دست دو ميشه با پنجاه شصت يورو گير آورد. اين International ها که آخر ترم برمي گردن خونشون دوچرخه هاشون رو نمي تونن ببرن و مي فروشن. اينجا هم که اومدم از طرفي ديدم آب و هوا مناسب اين کاره و از طرف ديگه تاکسي و اتوبوس اصلاً نمي صرفه که سوار شی. لذا همون هفته های اول بود که افتاديم شخم زدن مغازه های دوچرخه سواری! خدمت شريفتون عرض کنم که دوچرخه هاي نو از 150 یورو شروع مي شد و مي رفت تا 1300 تا!!! اما دوچرخه بودن ها! ولي اونچه که باب ميل ما باشه حداقل 220 یورويي مي ارزيد. خب سيستم ما هم با شنيدن قيمت ها مثل اين منصور خان ( باغ مظفر ) ريست مي شد و بر مي گشتيم خونه و دوباره هفته بعد باز مي رفتيم همون مغازه ها! حالا جالب اينجا بود که دست دو هم نبود و اگه بود 150 تا! خلاصه چشم ما یک دوچرخه ای رو گرفت و قيمت که کرديم صاحب مغازه گفت: دست دومه و 225 تا ! خب گفتم: تازه اش چند؟ گفت: 350 تا ! ديگه دل رو زده بودم به دريا و هر جوري بود مي خواستم بخرمش. اما مي ارزيد. اگه نمي گفت واقعاً نمي فهميدم که دست دوم! هنوز عاج لاستيک هاش تازه بود. ديگه حسابی ما رو جو گرفته بود و بعد از اينکه يک دور هم باهاش زدم، اگه مي گفت 300 تا باز هم مي خريدمش. تو همون حرارت جو گرفتگي بودم که متوجه نشدم مغازه داره گفت که آره مال يه دختر خانمي بوده و يکي دو ماه بيشتر استفاده نکرده! خلاصه با سه ماه گارانتي و يه قفل 235 یورو خريديمش. پنجاه متر از مغازه دور نشده بوديم که وقتي چشمم افتاد به ميله زير فرمون و ديدم که صاف نيست، فهميدم که بزرگترين خريد ايرلنديم رو دخترونه گرفتم. کاوه که گير داده بود برگرديم پسش بديم. اما چشمم گرفته بود و هيچ رقمه حاضر به اين کار نبودم. خب اگه ايران بود يک لحظه سوار شدنش هم خطرناک بود. کافی بود يه آشنا مي ديد. ديگه به تمام کشور مخابره مي شد و با انگشت نشونت مي دادن. اما اينجا اينا هيچي نميگن! و يا ميگن و من نمي فهمم :) البته اين رو هم بگم که بعد از اون واقعه تو شهر که دقت مي کردم حتي يک مورد هم به چنين چيزی برخورد نکردم. اما خب تا حالا نگاه کجي هم نديدم. تو دانشکده هم از چند نفر پرسيدم، اما غير از چيني ها بقيه از قضيه میله زير فرمون اطلاعي نداشتن.. خلاصه اين درس عبرتی بود که موقع خريد هيچ وقت جو گير نشم.


البته همين وبلاگ برای آگاه شدن خلايق ايراني کفايت مي کند... :)

4 comments:

Anonymous said...

azizam avalan bayad begam ke man az didane heykale varzeshkarit to in aks kheili kheili ... .
azizam ye soale fanni dashatm, chera in milaro baraye dokhtara kaj misazan, in roza ke dokhtara daman nemiposhan ke begim be khatere oone?!

Anonymous said...

haji pas in takhassose to koja bedard mikhore akhe ?? rafti 2charkheye 2khtaroone behet endakhtan . kholase havaset bashe ,farda ax mifresti mibinam lebase zanune tanete ,khodet ham badan fahmidio nakhasti pasesh bedi . nakon in kararo doki jon . movaffag bashi .

Anonymous said...

said joon, onja irani nadare vali khodet ke hasty kafie, vaghean hala fek mikoni age in axe ro mindakhti va nemigofty dokhtaronas, hamin irani ha ke beloget o mikhondan mifahmidan, age ieroz bargashty iran va kari kardi injori sedash ro dar naiar.

VALI AZ HAME IN HARFA GOZASHTE AB O HAVA VA ... KHOB BEHET SAKHTE HA!

Unknown said...

عجب آقایون فقط خودتون رو نبینید چطور ما میدونیم چرا مردا چه کار میکنند و برای چی میکنند ولی شماها نمیدونید چرا میله زیر دوچرخه دخترها کجه!!؟به خاطر فیزیک بدنیشون و به خاطر اینکه مثل آقایان محترم نمیتونیم پاهایمان را 120 درجه باز کنیم تا سوار دوچرخه بشیم یا پیاده بشیم!!به خاطر اینکه وجود میله باعث آزار و درد میشه !!میخوایین بیشتر توضیح بدم!