Saturday, February 24, 2007

قسمت اول Galway اردوی

روزي که برای ثبت نام نهايي اردو و پرداخت پول مي خواستم پیش Rob و Ken (مسئولين اردو) برم، استرس داشتم و بارون هم میومد، مي خواستم بپیچونم! خب اردوی دانشجويي در خارج از کشور و دانشجويان International اونم با اين وضع زبان من عامل اصلي اين تفکر بود. هر جوری شده بود خلاصه در اين اردوي سه روزه به مبلغ 70 یورو ثبت نام کرديم و رفتيم. واقعاً جاي تک تک شما دوستان و عزيزانم خالي بود. فکر کنم جا داشته باشه یه چند قسمتي رو به اين سفر و وقايع قابل نوشتن (غير بشر دوستانه) اون براتون بنويسم.

مقصد اين سفر دانشجويي 50 نفره، شهر Galway در غرب ايرلند بود که توسط International Student Society که همون شوراي صنفي خودمون ميشه (البته برای دانشجوهای International) ترتيب داده شده بود.

اتوبوسهای مسافرتي اينا با اينکه صندلی های بيشتری از مال ما تو ايران داره اما در کل راحت هستند. دانشجويان همه International و از کشورهاي مختلف بودند. ايتاليا، آمريکا، فرانسه، اوکراين، جمهوري چک و ... و البته یه دونه چشم بادومي هم توشون بود. (من تمام شرق آسیايي ها رو با اين علامت ميشناسم) جمعيت ايتاليايي ها بيشتر بود و فکر کنم اگه آلماني داشتيم حتماً با هم دعواشون مي شد. اين آلمانی ها (نه همشون) خيلي دوست دارند آروم، ساکت منظم و با کلاس سر جاشون بشينن و بر عکس ايتاليايي ها (مثل خودمون) همون اول رفتن و آخر اتوبوس رو مال خود کردن! من هم دلم مي خواست که بهشون بپيوندم، اما خب یکم قيافشون خلاف مي زد و ما هم که تازه وارد، ترسيدم شوخي شهرستاني بکنن! اما در کل اصلاً نميشه اون جو گرم و با صفاي اتوبوس اردوهای پلي تکنيک رو اينجا ديد. همه مشغول اختلاط و مخ زدن بودن و خبري از ساز و دهل و نوار آقاي راننده نبود. تنها به همت اون دو تا Irish مسئولين اردو بود که یه جاهايي از مسير صداي موسيقي سنتي اين Irish ها رو مشد شنيد...

بازديد از صخره های Cliffs of Moher نزديک شهر Galway در برنامه ظهر روز اول قرار داشت. بسيار زيبا و به ياد ماندنی بود! خيره شدن در افق آبي آسمان و اقيانوس اطلس بر بالای اين صخره های عظيم الجثه حال و هوای هر بيننده ای را متحول مي کرد. امواج عظيمي که به شدت هر چه تمامتر به صخره ها مي تاختند، صحنه های آخر فيلم پاپيون را در ذهنم زنده مي کردند!


اين صخره ها جزو مناطق توريستي و منحصر به فرد ايرلند محسوب مي شوند که سالانه گردشگران زيادی به خصوص در ايام تابستان برای ديدن اين طبيعت بکر عازم اين کشور مي شوند.

بقيه عکسهاي اين بخش و دو ويديوي (1 و 2) کوتاه!

دنباله سفرنامه در قسمت بعدي!

























Saturday, February 10, 2007

پفک به یاد ماندنی

عصر یه روز کاری، ديدم کاوه اومد بغل دستم، دست کرد تو جيبشو يه پفک در آورد. واي خدايا! تو اون لحظه که گرسنه هم بودم، هيچي مثل چيپس يا پفک نمي چسبيد. گفتم زود باش بازش کن! همزمان دست برديم که برداريم و اولي به کاوه رسيد. همين که مي خواستم دستم رو ببرم سمت دهنم، ديدم قيافه کاوه عوض شد و گفت نخور! آخه چرا؟! يه نگاهي انداخت رو پاکتش... فکر مي کنين چي بود؟!!! پفک با طعم گوشت خوک!

واي خدا! ديگه اين مدلي شو نديده بوديم. عجب ضد حالي بود! خيلي حال داد!!! اونقدر بهت زده شده بودم که اصلاً گشنگي يادم رفت. کاوه خودش هم اولين بار بود به جنين موردی بر مي خورد و موقع خريد اصلاً نفهميده بود. خوبه که لااقل قبلاً تجربه خوردن گوشت خوک داشت و سريع شناسايي کرد. در غير اين صورت اگه بعد از خوردن مي فهميدم ... اگه پاکتش رو نشونم نمي داد و بيست سوالي که سهله، صد سوالي هم مطرح مي کرد، باز هم نمي تونستم پيدا کنم. جالب اينجاست که صبحانه ايرلندي که خيلي ها اينجا تعريفش رو مي کنن و فکر کنم غذاي سنتي بايد باشه، يکي از موادش سوسيس خوکه!

حالا اگه بحث شرعي رو هم توجهي بهش نکنيم، واقعاً تصوري که از خوک در نگاه اول تو ذهنمون ايجاد مي شه، مظهر کثيفيه و واقعاً حتي يک درصد تمايل برای خوردن گوشت اين مخلوق خدا در وجود من که ديده نميشه. شما رو نمي دونم!

یه نگاهي به نوشته کوچيک اين زير بايد مي انداخت!