Wednesday, April 18, 2007

قسمت سوم Galway اردوی

ساعت شش بعد از ظهر روز اول نزديک غروب بود که به ویلاهای کنار ساحل رسیدیم. یک دسته ویلا کنار همدیگه.


قبلش کنار غار بود که اعلام کردن باید به گروههای شش نفری تقسیم شیم. البته خب قبل از سفر تمام جزئيات رو وبسايت اومده بود. از اينکه هر ویلا سه تا اتاق دو نفری داره و نوع اتاقها ... گرفته تا دستمال توی دستشویی و غیره! بیچاره ها اگه چیزی از قلم بیفته سی پی یوشون هنگ می کنه! خلاصه ما هم غصه برمون داشته بود (افعال نیمه معکوس!) که حالا این پنج نفر هم اتاقی هامون چی از آب در میان. اما خب از در گفتگوي تمدن ها در اومديم و برای اينکه ثابت کنيم اورانيوم رو برای مصارف صلح آميز مي خواهيم، با پنج بنده خدواند، از کشور استکبار جهاني، هم خانه شديم. ترکيب خوبي بود. فقط توازن نداشت! کاريش نمي شد کرد. نسبت به سایر افراد حاضر در اين سفر، همچين بگي نگي بچه مثبت بودن.

قرار بود بعد از استراحت و شام، همه ساعت نه در ویلای مرکزی جهت دور هم بودن (Party) جمع شن. حالا اینکه پارتی در ایرلند چه مفهومي داره، کاملاً واضحه! اما اگه کسی هم شک داشت، عصر اون روز که قبل از اومدن به ویلاها بردنمون خرید برای شام و ... از تعداد بطری های خریداری شده توسط هر فرد، شکش برطرف مي شد. البته اعتراف کنم که به جز Rob و Ken (مسئولين اردو) و البته آقاي راننده، ديگه Irish یی همرامون نبود. اما امان از دست اين ايتاليايي ها!

ساعت نه به همراه اين آمريکايي ها رفتيم ببینيم در ويلاي مرکزي چه ميگذره! ما هم به پیشنهاد هم اتاقی ها قبل رفتن یه ليوان ويسکی حلال (آب) دستمون گرفتيم که نگن اين چرا چيزي نمي خوره! و رفتيم. خب بساط طرب و عيش و نوش به راه بود. یه گوشه یه ميز بزرگ بود که ده نفری بطری به دست، دورش جمع بودن و ورق بازی مي کردن. از دور که نگاشون مي کردم، اون بازی قديمي هواپيما تو آتاری یادم مي افتاد که هر سی ثانیه یه بار باید بنزين مي زدی و به قول بچه های امروزی خونتو پر مي کردی. اینا هم هر دو سه تا حرکت یه قلپ مي زدن. خلاصه... با خودم گفتم: ها! بالاخره یه سرگرمی نیمه سالم پیدا شد. بريم بينيم به درد ما مي خوره یا نه. ببينم اينا حکم بلدن پوزشونو بزنم؟! ... نزديک که شدم، ديدم نه یه بازی جدیده! خب یاد مي گيريم. اما!!! ... عجب بازیی بود. من که اونقدر که فهميدم هر کي که مي سوزه، یه قلپ مي زنه، از طرف ميزه دور شدم که یه دفعه تعارف نزنن ما رو بزارن تو رو درواسی! ...

خلاصه خيلي دوام نياورديم و همگی برگشتيم ويلاي خودمون و مشغول به اختلاط شديم. اين هم خونه ای هامون خيلي حرف مي زدند. البته برای Listening خوب بود، اما واقعاً اون شب، زمین و زمان رو بهم دوختن. من که خسته بودم، ساعت 1 شب گرفتم خوابيدم و نفهميدم اونا کی خوابيدن. تفاوتهاي فرهنگي بين اروپا و آمريکا، لابلای حرفهاشون کاملاً ديده مي شد. تازه سه تاشون اهل اُهايو بودن و اين Rob و Ken بعضي وقتها برای اينکه اذيتشون کنن، بهشون Farmers مي گفتن!



از نکات جالب روز اول برام این بود که تو Tesco (همون رفاه خودمون) وقتي داشتيم مقدمات شام رو فراهم مي ديديم، اين آمريکاييها به خاطر من سه تا از پيتزا ها رو Vegeterian گرفتن و اصلاً غُر نزدن که گوشت حلال چيه و ... . البته يکي شون که رشته اش English & Religious… بود، اون شب کلي راجع به فلسفه حجاب باهام بحث کرد! یکی ديگشون که Archeology مي خوند، کلی سعي کرد که اسمم رو به فارسی بنويسه و آخرش نوشت: "صید" ! مي گفت یه درس عربی تو واحد هاشون داشتن که فقط در حد خوندن و نوشتن بدون درک مطلب بهشون یاد دادن!


یه چند تا عکس دیگه از درون و برون این ویلاها اینجا گذاشتم.

8 comments:

Anonymous said...

الاهی کوفتت بشه هر چی تنهاتنها بهت خوش می گذره!

Anonymous said...

salam saeed, ta mitooni ba in amrikaii ha bepar vagarna lahjeye ajib gharib peida mikoni, man ke dige dare englisi az yadam mire!!!

Anonymous said...

Salam Saeed jan

az ghadimo nadim goftan only US

khoda barekatesho vase in amrikaii ha nazel karde vahid raas mige

Unknown said...

Saeed to oonja dari undergrad mikhoni??!! Chera inghadr shomaha ro ordu mibaran!!! Hey migam hal mikoni, baz migi na ...

Anonymous said...

azizam detailet kame.

Anonymous said...

mibinam ke aakharesh eenjaa update shod! bahalish eenjaast ke yaadetoon mimooneh az safare 6 maah pish benevisid. maa yaademoon nemiaad dishab chi khordim!...eenke baa itailan nemigardid kaare kheili khoobi mikond. alaan ham Manceshter gole tasaavi ro zad be Milan basi khoshaal shodim!

Anonymous said...

Saeed chera dige neminevisi?

Mahdi Azizian said...

Baba haj saeed, ba'de chand gharn update kardi, chera comment ro basti?